نقل خوونه
امان ازدستت نقل ونبات مامانی
تواین روزهای بلند تابستون ازبس سر مارو گرم کردی ونقل خونمون شدی دیگه فرصت هیچ کاری رو نداریم مامان وبابا وداداشی ازدست شیطنت های شما ازصبح تا اذون افطار یه دقیقه استراحت ندارن
تازگی ها ازجاروبرقی میترسی مامانی هم مجبوره به خاطرخرابکاری شماوداداشی هردو روز یه بار جاروبکشه موقعی هم که جارو برقی بیاد وسط خونه منو داداشی مجبوریم یه ساعت بشینیم با شما بازی کنیم تا ترست بریزه ولی بعداز یه ساعت معطلی و بازی وخنده آخرش بازم نتیجه نمیده
ازبین میوه ها عاشق سیب هستی
وقتی هم دریخجال باز شه تندی میری به سمتش وزود ازسبدمیوه یه سیب برمیداری وبه دندون میکشی ومیخندی
اینم مدل جدید خوابیدنته رو پاهای بابایی
فعلا که تنبل خان ما به طورمستقل پانگرفتی ولی مامان قربون پاهای نازت بره خیلی تلاش میکنی
عزیزم
این روزها به خاطرگرمایی هوا یه کم بی اشتها شدی تاکولررو بازمیکنیم سریع میری جلوش و نشونش میدی
هرکاری میکنیم ازجلوش جم نمیخوری ماهم مجبوریم بعضی وقتا خاموشش کنیم گرمارو تحمل کنیم
الهی فدات شم که امسال از بدشانسی گرمای تابستون هم دیگه شورشودرآورده
قربون خدابرم
این ماه پیشرفت که چه عرض کنم پسرفت هم داشتی یه کم نحیف ترشدی عزیزم
انشالله امسال تابستونو به سلامتی پشت سرمیذاری گلم
فقط بدون مامانی همیشه وهمه جانگران سلامتی شما وداداشی هست
قربون هردوتا تون برم فرشته های من