کلاس سومی
تمام تو
مال من است
ومن خودخواهم
درمالکیت تو
ولجبازم
دردوست داشتنت
من مغرورم به احساسم نسبت به تو
چون
تو تنها تعلق درخاطرمنی
واین تمام داشتن من ازاین دنیاست
مدرسه ها وا شده، همهمه برپا شده
با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده
چه شادی و چه شوری، چه جشنی و سروری
چه ماه قرص مهری، چه پرتوی چه نوری
مدرسه ها وا شده، همهمه برپا شده
با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده
کتاب و کیف و دفتر، دست دختر و پسر
همه سوی مدرسه، هم قدم و همسفر
مدرسه سنگر ماست، تفنگ ما قلمهاست
با جهل می ستیزیم، اسلام یاور ماست
مدرسه ها وا شده، همهمه برپا شده
با حضور بچه ها مدرسه زیبا شده
تمام وجودم
اگر بخواهی، کشف،
اشتیاق بی کران
دست ها و چشم هایت را به تأثیر وا می دارد
و تو می توانی در مسیر تکامل، جهانی را متحوّل کنی.
پس غبار از تن گرم تابستانی ات بگیر
و در فصلی که درختان، تمام برگ هایشان را از دست خواهند داد،
با تمام وجود شکوفا شو
و عطر دل انگیز دفتر و مدادهایت را
روی لبخند نازکی که بر لبان حیاط خاطراتم نقش بسته است، بپاش.
چشم های تابستانی ات را باز کن!
اگر چه اول پاییز است،
ولی تو باید
مثل آن شعاع نور که کوچک ترین روزنه ها را می یابد
و به وضوح، وارد تاریک ترین منطقه ها می شود،
دقیق باشی؛
حتی باید سطح هر مجهولی را بشکنی و شکسته نشوی.
با چشم های آفتابی ات، برگ برگ ندانسته هایت را صبور و مصممّ لمس کن.
شاید هم باید چشم های تابستانی ات را ببندی
و خود را در آغاز فصلی تهی که تمام داشته هایش را تسلیم کرده است، ببینی!
می توانی در حوالی همین روزها،
تکاپوی شکوهمندی را که در کالبد لحظه هایی یخ زده به سوی روشنایی می رود لمس کنی.
وبدان
پشت مرزهای مدرسه ات کسی ایستاده است و تو را صدا می کند.
واو کسی نیس جز
مادر
پسرگلم امیدوارم موفق باشی