پوریاپوریا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 18 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

پوریا و پارسا

امان ازحرف مردم!!!!!!!!!!!!!!!!!

1393/4/15 12:01
نویسنده : نازی
216 بازدید
اشتراک گذاری

امان از حرف مردم

 

می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی،

پدر بزرگم به مادرم گفت:

 فقط بیمارستان خصوصی.

 مادرم گفت: چرا؟...

گفت: مردم چه می گویند؟!...


می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان.

 مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی!

پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت:

مردم چه می گویند؟!... 
به رشته ی انسانی علاقه داشتم.

پدرم گفت: فقط ریاضی!

 گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...


با دختری روستایی می خواستم ازدواج کنم.

 خواهرم گفت: مگر من بمیرم. گفتم:

 چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... 
می خواستم پول مراسم عروسی را سرمایه ی زندگی ام کنم.

پدر و مادرم گفتند: مگر از روی نعش ما رد شوی.

گفتم: چرا؟...گفتند: مردم چه می گویند؟!...


می خواستم به اندازه ی جیبم خانه ای در پایین شهر اجاره کنم.

 مادرم گفت: وای بر من.

 گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...


اولین مهمانی بعد از عروسیمان بود.

 می خواستم ساده باشد و صمیمی.

 همسرم گفت: شکست، به همین زودی؟!...

گفتم: چرا؟... گفت:مردم چه می گویند؟!...


می خواستم یک ماشین مدل پایین بخرم،

در حد وسعم، تا عصای دستم باشد.

زنم گفت: خدا مرگم دهد. گفتم: چرا؟...

گفت: مردم چه می گویند؟!...

بچه ام می خواست به دنیا بیاید، در زایشگاه عمومی.

 پدرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی.

 گفتم: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...

 
بچه ام می خواست به مدرسه برود،

 رشته ی تحصیلی اش را برگزیند، ازدواج کند...


می خواستم بمیرم. بر سر قبرم بحث شد.

 پسرم گفت: پایین قبرستان.

زنم جیغ کشید.

 دخترم گفت: چه شده؟...گفت: مردم چه می گویند؟!...


و من مُردم.


برادرم برای مراسم ترحیمم مسجد ساده ای در نظر گرفت.

 خواهرم اشک ریخت و گفت: مردم چه می گویند؟!...


از طرف قبرستان سنگ قبر ساده ای بر سر مزارم گذاشتند.

 اما برادرم گفت: مردم چه می گویند؟!...

 خودش سنگ قبری برایم سفارش داد که عکسم را رویش حک کردند.


حالا من در اینجا در حفره ای تنگ خانه کرده ام

و تمام سرمایه ام برای ادامه ی زندگی جمله ای بیش نیست:

مردم چه می گویند؟!...


مردمی که عمری نگران حرفهایشان بودم، لحظه ای نگران من نیستند .

...

آره واقعا کاش اینقد به حرف مردم توجه نداشتیم و خودمون بودیم

خود واقعی مون

نه اینکه از ترس حرف مردم کاری بکنیم که مردم میخوان نه خودمون

واقعا زمونه ی ما همین طوریه هاااا

 

بد میگم دوستان؟

واقعا امان از حرف مردم

خدایا 

گوش مارو از حرف مردم پر کن

و به ما توانی بده

تا خودمان باشیم

و در جهت رضای تو

نه رضای مردم

دوست دارم خداجونم

شکرت بینهایت

 
پسندها (2)

نظرات (2)

مامان الهام
21 تیر 93 1:51
نازی جون واقعا حرف دلمون رو زدی امان از حرف مردم