پوریاپوریا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

پوریا و پارسا

ای وروجکککککککک

1392/11/7 17:51
نویسنده : نازی
275 بازدید
اشتراک گذاری

 

ازپیشرفت های پارسای خوشگلم 

اینکه شما یه کم تنبل تشریف داری میتونی کاملا غلت بزنی اونم وقتی مامانی یه نموره کمک برسونه سینه خیز هم که بذاریمت اصلا تلاش نمی کنی بری جلوفقط دوست داری تواین حالت داداشی باهات بازی کنه وشما هم دلت غنج میره واسه شکلک دراوردن داداشی .تادمرمیشی یلافاصله یکی از انگشت های نازتومیبری تودهنت ویه ملچ ملوچی راه میاندازی که نگوولی ازحالت دمرنمی تونی مستقلا برگردی روکمرت تاخسته بشی غرمیزنی به نشونه اعتراض داداشی که قربونش برم  به قول خودش مسول نجات دادن شماست

خوابت هم که بیاد باچشمای بسته گریه میکنی وتلاش داداشی هم واسه آروم کردنت بی نتیجه میمونه

تااین که یه کم شیربخوری وتوبغل مامانی خوابت ببره مامانی هم عاشق این صحنه اس دلش نمیادشماروسرجات بندازه دوس داره تموم اون یک ساعت روبشینه وبه خواب فرشته کوچولوش نگاه کنه واین بهترین وباشکوه ترین لحظه عمرشه

شبها هم مامانی نمیتونه شماروطاق بازبخوابونه چون میترسه خدای نکرده توخواب شیربپره توگلوت ومنتظرمیشه تا خوابت سنگین بشه شماروبه پهلوبخوابونه ولی الهی قربونت برم شماهم اصلا تواین حالت راحت نیستی وزودبیدارمیشی ومامانی مجبوره بلندشه ونصف شب باشمابازی کنه تا دوباره خوابت ببره واسه همین مامانی شبها خواب راحتی نداره ومجبوره هریه ربع بیست دفیقه وضعیت شماروچک کنه ومامانی دوست داره face to faceشمابخوابه تا به قول بابا باصدای نفسهات خوابش ببره

 

ازغذاهای کمکی هم فعلا فرنی وسرلاک نوش جون میکنی البته عاشق سوپ هستی خداروشکرکه خیلی دوس داری اما  غذاهایی که مامیخوریم روبیشتردوست داری تا سفره روپهن کنیم صدای اعتراضت بلندمیشه ومیخوای بیای سرسفره ولی عزیزم همه چی روکه نمیتونیم بهت بدیم بایدیه کم بزرگتربشی بعد.بایه حسرتی هم به غذاهاچشم میدوزی که آدم دلش کباب میشه

تازگی ها آب دهنتو بافشارمیدی بیرون چه با مزه میشی  مامانی عاشق این کارت هست داداشی هم ازخنده روده برمیشه به عقیده مامانی به زبونت ورزش میدی تا کم کم اگه خدابخوادبه حرف زدن بیفتی

ازرورویک هم خوشت نمیادوقتی هم یکی دو دقیقه میشینی جیغ وداد راه میاندازی که زود درت بیاریم داداشی هم تا یه کم هلت بده زود پاهاتواززمین جمع میکنی ای بلا

عرض کنم خدمت ته تاغاری مامان که تا مامانی میخوادازجلوی چشم شما محوشه شروع میکنی به غرزدن تا دوباره مامانی بیادوشما اونوببینیوبخندی شکرخدابغلی نیستی ولی دوست داری کسی کنارت بشینه وتنهانباشی

درحقیقت کاروآشپزی وخونه داری تعطیل  

نشستن هم با کمک بالش وکوسن میشینی خیلی دوس داری همش نشسته باشی ولی به نظربابایی کمردردمیگیری

 

گردش رو هم فدات شم خیلی دوست داری مخصوصا صدای آب روکه خیلی  تعجب میکنی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

مامانه کیاناوهانا
11 بهمن 92 1:54
عزیزم...چه گل پسرهای نازی دارین خدا براتون حفظ کنه... بالاخره ادرس وبلاگتون رو پیدا کردم...
شیما
23 بهمن 92 12:29
ای جوووووووووووووووووووووووونمماشالا چه گل پسر نااازیه آدم دلش میخواد بخورتش
طنین
8 اسفند 92 19:11
خانومی چه گل پسرهای نازی دارین خدا براتون حفظ کنه منم لینک کردم وبلگتونو. مامان امیرمحمدجونم.دوست عزیزم میشه لطف کنی ادرس این قاب عکسهای که عکسهای زیبای پسرتو گذاشتی برام بفرستی. خیلی خوشگلن
نازی
پاسخ
سلام خوشبختم آدرس قاب عکس سمت راست عکس ها نوشته شده کافيه فقط ادرس روتوگوگل بنويسي ممنون